بحثهایی مانند آنچه در چند روز گذشته به بهانهٔ «هفتهی دفاع مقدس» راه افتاد، محک کوچک و خوبی بود برای بررسی رفتار و الگوی فکریای که انقلاب سیسالهٔ ایران توانسته به وجود بیاورد. صحبتهای سمیه توحیدلو، دفاعیهها و جوابیههایی که به دنبال آن نوشته شد، هر کدام بر مبنا و ساختار فکری خاص خود نوشته شده است. آنهایی که در مبانی مشترک بودند، با شنیدن صحبتهای یکدیگر توانستند نتایج مترتب بر مبانی ذهنیشان را بار دیگر محک بزنند و کسانی که با هم حتی از نظر مبانی تفاوت داشتند، دستکم فرصت این را داشتند که بار دیگر به بدیهیات ذهنی خودشان نگاهی دوباره بکنند و مطمئن شوند که به جای بدیهیات، به مسلمات یا مشهورات اعتقاد پیدا نکردهاند.
ولی یک چیز توی بسیاری از نوشتهها (موافق یا مخالف) آدم را آزار میداد. از انقلاب اسلامی ایران سی سال میگذرد. بزرگی تحول این انقلاب (تغییر حکومتی با قدمت 2500 ساله) و دوام سیسالهاش هم میتوانند دلایل ساده و قابل قبولی باشند برای این که این انقلاب نه یک اتفاق موضعیِ برخاسته از هیجان و فشار، که نتیجهٔ شکلگیری یک طرز فکر متفاوت و مبنای نظری جدید در جامعهٔ ایرانی است. چنانکه کودتاهای زیادی اتفاق افتادهاند ولی به خاطر ضعف پشتوانهٔ فکری، به زودی نابود شدهاند و کودتایی دیگر و قدرتی دیگر، جای آنها را گرفته است.
اما چرا هنوز عنصری به نام «شعار و احساس» در ادبیات مدافعین انقلاب و عنصر «استهزاء و جدل» در ادبیات مخالفین، زیاد دیده میشود؟ چرا هنوز بعضی از مدافعین انقلاب (مخصوصا نسل سوم که تقریباً نه انقلاب و نه جنگ را از نزدیک ندیده است) نتوانسته مبانی فکری این دو را از بزرگترهای خودش دریافت کند و به جای دفاع احساسی، استدلالهایی قویتر و شخصثالثپسندتر ارائه دهد؟
همین اتفاق در طرف مقابل نیز رخ داده است. هر تفکری مخالفینی دارد. خیلی هم طبیعی است. ولی مخالفی میتواند مخالفتش را به سرانجام (تغییر وضع موجود) برساند که بتواند شخص ثالث را از نظر فکری تغییر دهد، نه این که از نقطهضعفهای ظاهری و رفتاری طرف مقابل خودش [سوء] استفاده کند و او را در نظر شخص ثالث منفور نماید.
به نظر میرسد بخش زیادی از این مشکلات به خاطر جایگاه نامناسب بعضی از مفاهیم یا به عبارتی بهتر، تقدس بیش از حد برخی جایگاههاست. این حرف را با تخریب این عناوین اشتباه نگیرید. برای من، کشته شدن یک انسان در راه دفاع از خاک کشورش، انقلابی که برای پیروزی آن زحمت کشیده است و دفاع از هممیهنانش، نهتنها یک کار خوب، که کاری بزرگ و مقدس است اما حداقل در ذهن خودم دوست دارم آن را هم نقد کنم. معتقدم، قابل نقد نبودن تفکرات و دستورات بالاترین مقام ایران (آیتالله خامنهای) نهتنها، حفظ تقدس آن جایگاه نیست که نوعی خیانت و نابود کردن آن است. چرا نویسندهٔ یک کتاب از نقد شدن کتابش استقبال میکند؟ چرا با این که میداند جلسات نقد کتاب، بیش از این که تعریف و تمجید باشد، نقطه ضعفهای کتاب را نمایان میکند، باز حاضر میشود عدهای دور هم جمع شوند و اندیشههای او را به چالش بکشند؟ چون باعث پختهتر شدن نظرات و معرفی شدن اندیشههای او خواهد شد. داستاننویسان، شعرا و فیلمسازان، همه این را میدانند ولی چرا سیاستمداران ترجیح میدهند این اتفاق رخ ندهد، نمیدانم.
اگر روند نقد اصول انقلاب یا دستکم عملکردهای اجرایی آن، دفاع مقدس، تفکرات رهبری به عنوان مقام سیاستگذار جمهوری اسلامی و حتی امام خمینی به عنوان بنیانگذار آن، از اول انقلاب جریان پیدا کرده بود، نسل سوم انقلاب و نسل چهارمی که همین روزها فریاد اعتراضش بر سر بزرگترها بلند خواهد شد، حتی اگر میخواستند با هر یک از این عناوین مخالفت کنند، دانسته و از روی آگاهی مخالفت میکردند. مدافعی که تمام اعتقادش به جنگ و دفاع هشتسالهٔ کشورش، تصوری رمانتیک و احساسی است که از فیلمهای سطحی و راویهای چهبسا دروغگوی اردوهای «راهیان نور» ساخته شده است، کافی است در جنگ احتمالی بعدی، خشونت ببیند، خیانت ببیند، دروغگویی و نفاق ببیند، به جای فداکاریهای یک ملت غیر نظامی، برخورد نظامی یک ارتش و سپاه سازمانیافته را ببیند. در اولین تنش، تمام اعتقادش را از دست خواهد داد. ناراحتی من از این است که بسیاری از سینهچاکهای رهبر جمهوری اسلامی، هنوز تصور صحیحی از طرز فکر این مرد ندارند و در صورت ادامهٔ این وضع، پس از تمام شدن دوران رهبری او، نمیتوانند تجربههای ارزشمند و اندیشههای پختهٔ او را به نسل بعدی منتقل کنند و فاصلهای که بین نسل سوم انقلاب با امام خمینی افتاد، بین نسل چهارم و سید علی خامنهای نیز خواهد افتاد و این به هیج وجه برای یک انقلاب سیساله، قابل قبول نیست.
از آن طرف، کسی که یک عمر برای مخالفت و تغییر ساختار حکومتی ایران زحمت میکشد، اگر بعد از سالها موفق شد و با استفاده از همین سبک عملکرد، به صورت جزئی یا کلی چیزی را عوض کرد، وقتی بر صدر قدرت نشست، با بحران فکری مواجه خواهد شد و نمیتواند چیزی که به دست آورده است را حفظ کند.
در نهایت، وبلاگستان باید افتخار کند که بین جبهههای فکری مخالف یکدیگر، تجربهی بحث و گفتوگو شکل گرفته است و هر کس مجال این را خواهد داشت که در این میان، پایههای فکری و عقیدتی خودش را محکمتر کند.
لوله فلکسیبل با عایق الاستومری
۲ ماه قبل
۲ نظر:
ایت آیت الله خامنه ای که میگی همچین مرد بزرگی نیست ، تفکرات نغزو بدیعی هم نداره . والا تمام این چیزهایی که این آقا گفته و میگه رو عمه من هم میدونه و میتونه بگه . فقط فرقشاینه که تا ایشون یه جمله از دهنش در میاد میشه جملات نغز و باریک بینانه رهبر انقلاب ولی همین جمله رو یه آدم عادی بزنه محل سگ هم بهش نمیزارن .
کاملا با شما موافقم که هرجا راه نقد بسته شود، عقیده را خراب میکند.متن بسیار عمیقی بود. ممنون
ارسال یک نظر