
فیلمها و داستانها را دوست دارم و بسیاری از زیربناهای فکریام از تعدادی فیلم دریافت شدهاند. یکی از آن فیلمها که خیلی به آن علاقهمندم «Heat»، شاهکارِ مایکل مان است. از این فیلم یاد گرفتم که دشمن باهوشم را دوست داشته باشم و از حرفهای بودنش لذت ببرم؛ حتی اگر تصمیم به کشتنش داشته باشم. از طرف دیگر، از دوست احمق آنقدر زجر میکشم که گاهی از زندگی سیر میشوم.
آنها که فیلم التهاب (بعضی «هیت» را اینطور ترجمه کردهاند) را دیدهاند، حتما سکانس آخر فیلم را یادشان هست؛ آنجایی که وینسنت (آلپاچینو) دست نیل (رابرت دنیرو) را در دست میفشارد؛ سکانسی است که موفقیت هر دو نفر است. هر دو راضیاند؛ وینسنت برای این که وظیفهاش به عنوان یک پلیس را انجام داده است و نیل برای این که «به زندان برنگشته است». وقتی هر دو باهوش و دقیقاند، هر دو موفق میشوند.
دو پاراگراف حرف زدم برای این که بگویم اختلاف فکری، سیاسی و تفاوت در جهانبینی، حتی اگر به سرحد دشمنی برسد با دوست داشتن طرف مقابل قابل جمع است؛ به شرطی که طرفین دعوا آدمهای فهمیده، دقیق و ظریفی باشند و دشمنی کردن را خوب بشناسند. به قول یکی از دوستانم، یک دشمن دانا شرف دارد به صد تا دوست احمق و نادان.
شاید قبلا هم گفته باشم، من به عنوان یک مسلمان، تفکر صهیونیستی و برتریجویی آن رژیم را نسبت به انسانهای دیگر نمیپذیرم و شاید روزی پایش هم بیفتد و لازم باشد در جبههای علیه آنها اسلحه به دست بگیرم و آنها را بکشم ولی این حق را به آنها میدهم که همین تصور را نسبت به من داشته باشند؛ برای همین، زحمتی که برای به دست گرفتن حکومت جهان میکشند، تلاش اقتصادی و هنرهای رسانهایشان را تحسین میکنم، در عین حال در جبههی جنگ به طرفشان شلیک میکنم؛ همانطور که آنها همین کار را میکنند.
فقط امیدوارم کسی این حرفها را با تکثرگرایی و حقپنداشتن همه، اشتباه نگیرد. «حق بودن همه»، برایم قابل قبول نیست؛ چون وقتی دو نفر هستند که هر کدام به یکی از دو تفکر «متناقض» اعتقاد دارد، بالاخره یکی دارد اشتباه میکند. الان بالاخره یا روز است یا شب، ماست بالاخره یا سفید است یا سیاه. ولی یک چیزی این وسط وجود دارد؛ عدهای خود را حق میپندارند و واقعا هم حق هستند. عدهای هم خود را حق میپندارند ولی حق نیستند. هر دوتای اینها عاقبت خوبی خواهند داشت. ولی آن عدهای که میدانند حق نیستند و از روی کینه و عناد با دیگران مخالف میکنند و میجنگند حتی اگر دستشان به خون کسی آغشته نشود، هیچ وقت رستگار نمیشوند. این را مطمئنم.
۱ نظر:
خدا رو شكر يكي اين روزها هنوز قبول داره كه حقوق نمي تونن متناقض باشن
اما نفهميدم اين كه براي به دست گرفتن حكومت جهان تلاش كني، كجاش تحسين برانگيزه؟ كاش اين رو باز مي كردي. به نظر من كه حماقته. چون جهان نيازي به حكومت اونها نداره و اگر بخوان همين طور جهان رو اداره كنن كه مشكلشون رو با فلسطيني ها حل مي كنن، ديگه جهاني نخواهد موند كه بخوان بهش حكومت كنن.
به هر حال همه ي پستهات رو خوندم و لينكت كردم.
شاد باشي
ارسال یک نظر